اکثریت کافران (قرآن)بی خردی اکثریت کافران مکه، زمینه ایجاد بدعت و احکام خرافی از سوی سران آنان شده بود. ۱ - بدعت گذاری سران مشرکمَا جَعَلَ اللَّـهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ ۙ وَلَـٰكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْكَذِبَ ۖوَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ.( خداوند هیچگونه «بحیره» و «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده است (اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلی است که در زمان جاهلیت، استفاده از آنها را بعللی حرام میدانستند؛ و این بدعت، در اسلام ممنوع شد.) ولی کسانی که کافر شدند، بر خدا دروغ میبندند؛ و بیشتر آنها نمیفهمند!)در این آیه، اشاره به چهار"بدعت" نابجا شده که در میان عرب جاهلی معمول بود، آنها بر پارهای از حیوانات به جهتی از جهات علامت و نامی گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع میساختند و یا حتی خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمیشمردند، گاهی این حیوانات را آزاد میگذاشتند که هر راهی میخواهند بروند و کسی متعرض آنها نمیشد یعنی عملا حیوان را بلا استفاده و بیهوده رها میساختند. لذا قرآن مجید میگوید: " خداوند هیچیک از این احکام را به رسمیت نمیشناسد. ۲ - ترجیح دین نیاکانترجیح رسوم و اعتقادات نیاکان بر احکام خدا از سوی اکثریت بی خرد کافران مکه انجام می گرفت. ... ولـکن الذین کفروا یفترون علی الله الکذب واکثرهم لایعقلون واذا قیل لهم تعالوا الی مآ انزل الله والی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه ءابآءنآ...(و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده، و به سوی پیامبر بیایید!»، میگویند: «آنچه از پدران خود یافتهایم، ما را بس است!»؛ آیا اگر پدران آنها چیزی نمیدانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروی میکنند)؟!)می توان گفت جمله" و لکن الذین کفروا... " بمنزله جوابی است برای سؤال مقدر، گویا وقتی خدای تعالی فرمود: " ما جعل الله" کسی میپرسد اگر این احکام را که کفار مدعی هستند که از خداست، و خدای متعال آن را جعل نکرده پس از کجا درست شده است؟ در پاسخ از این سؤال فرضی جواب میدهد این احکام افترای دروغی کفار است به خدای تعالی، آن گاه برای مزید بیان فرموده است: " و اکثرهم لا یعقلون" یعنی اینان خود در افتراهای خود اختلاف دارند، و این اختلاف خود سند نادانی آنها است و بیشتر آنان که این احکام را به خدا نسبت میدهند نمیدانند که این عملشان افترا است، و جماعت کمی از آنان حق را میدانند و دانسته و فهمیده افترا میبندند که پیشوایان و زمامداران معاند باشند. ۳ - پیمان شکنی کافراناکثریت کافران به پیمانهای خود وفادار نبودند. ... کذلک یطبع الله علی قلوب الکـفرین(اینگونه خداوند بر دلهای کافران مهر مینهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه ، حس تشخیصشان را سلب میکند)!) وما وجدنا لاکثرهم من عهد...(و بیشتر آنها را بر سر پیمان خود نیافتیم؛ (بلکه) اکثر آنها را فاسق و گنهکار یافتیم!) در مجمع البیان فرموده: مقصود از"عهد" وفای به آن است، هم چنان که گفته میشود: " فلانی عهد ندارد" و مقصود این است که به عهد خود وفا نمیکند. و اما اینکه این چه عهدی بوده؟ ممکن است مراد عهدی باشد که خدای تعالی بوسیله آیاتش با آنان منعقد کرده، و یا عهدی باشد که ایشان با خدا بستهاند که او را بپرستند و در عبادتشان چیزی را شریک او نگیرند، چه برهان احتیاج ممکن به واجب خود از بدیهیات عقل آنان است، این معنای عهد، و معنای آیه از آنچه گذشت بدست میآید. ۴ - فسق کافرانبیش تر کافران، عناصری فاسق و تبهکار بودند. ... کذلک یطبع الله علی قلوب الکـفرین ... وان وجدنآ اکثرهم لفـسقین.باید توجه داشت که ضمیر اکثرهم به همه اقوام و جمعیتهای پیشین باز میگردد، و اینکه میگوید اکثر آنها پیمان شکن و فاسد بودند برای رعایت حال اقلیتهایی است که به انبیای گذشته ایمان آوردند و وفادار ماندند، هر چند گاهی مؤمنان بقدری محدود و معدود بودند که از یک خانواده تجاوز نمیکردند، ولی روح حق طلبی که بر سراسر آیات قرآن حکومت دارد ایجاب میکند که حتی حق این یک خانواده و یا افراد معدود رعایت گردد و همه این اقوام را منحرف و گمراه و پیمان شکن و فاسق معرفی نکند، و این موضوع جالبی است که مکرر در آیات قرآن با آن برخورد میکنیم. ۵ - پانویس۶ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۴، ص۱۸۳، برگرفته از مقاله «اکثریت کافران». |